close
آخرین مطالب
  • هاست وردپرس تحویل آنی
  • فود کده
  •  
    یوسف فرهنگ
    چهارشنبه 20 اسفند 1393 :: 16:28 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 240

    یوسف فرهنگادامه مطلب ...

    1393/12/20 :: 13:05 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 363

    آخرین نسخه برنامه برای اولین بار در میان سایت های ایرانی

    آیا می خواهید بدانید که حرفهایی که به شما گفته می شود راست است یا دروغ؟ این نرم افزار جالب Lie Detector Polygraphبه عنوان یک دروغ سنج حرفه ای عمل می کند. کافیست اثر انگشت طرفی که سخن می گوید را بر روی صفحه نمایش گوشی یا تبلت اندرویدی خود قرار دهید و برنامه با استفاده از الگوریتم های قدرتمند خود به شما بگوید آن شخص راست می گوید یا نه ! روش کار این برنامه به این صورت است که حالات روحی و گردش خون فرد مورد نظر را بررسی می کند و نسبت به آن جریان ها به شما می گوید که که فرد راست می گوید یا نه. قطعا شما این نرم افزار را دوست خواهید داشت.

    برنامه دروغ سنج Lie Detector Polygraph 5.5 , 3.8out of 5based on 37ratings

    دانلود نرم افزار در ادامه مطالب



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:21 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 309

    جاذبه اصلی این شهر، تونل عشق (The Tunnel of Love) نام دارد که به عنوان یکی از رمانتیک ترین مکان ها در دنیا شناخته می شود.

    یوسف فرهنگ



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:20 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 312

    ساعت 3 نصف شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود . پسر باعصبانیت گفت چرا این وقت شب مرا ازخواب بیدارکردی؟ مادرگفت 25 سال قبل درهمین موقع شب تو مرا ازخواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد صبح سراغ مادرش رفت .وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت...ولی مادر دیگر دراین دنیا نبود.....



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:20 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 257

    خودتان را در قلب هیچ آدمی نچپانید

    جا نمی شوید ، فقط چروک می شوید ...



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:20 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 314

    مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد پسرش تكه

    سنگي برداشته و بر وري ماشين خط مي اندازد . مرد با عصبانيت

    دست كودك را گرفت و چندين مرتبه ضربات محكمي بر دستان كودك

    زد بدون اينكه متوجه آچاري كه در دستش بود شود در بيمارستان

    كودك به دليل شكستگي هاي فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .

    وقتي كودك پدرخود را ديد با چشماني آكنده از درد از او پرسيد : پدر

    انگشتان من كي دوباره رشد مي كنند ؟

    مرد بسيار عاجز و ناتوان شده بود و نمي توانست سخني بگويد ،

    به سمت ماشين خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن

    ماشين ... و ناگهان چشمش به خراشيدگي كه كودك ايجاد كرده بود

    خورد كه نوشته بود :

    "دوستت دارم پدر"

    یوسف فرهنگ



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:19 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 317
    با پایان غرور، مردانگی آغاز می شود.

    بی صبری در راه موفقیت، مانع بزرگی است.

    ثروت را برای زندگی بخواهید، نه زندگی را برای ثروت.

    اگر می خواهی هستی را بشناسی خود را بشناش.

    مغرور بودن به دانش خود، بدترین نوع جهالت است.

    بیشتر کسانی موفق شده اند که کمتر تعریف شنیده اند.

    هر کس مرتکب اشتباهی نشده، اکتشافی هم نکرده است.



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:19 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 193

    داشت دفترمشقش را جمع می کرد.چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آن برای

    همسایه ها سبزی پاک کرده بود.تیترش یک "سه"بود با بینهایت "صفر"جلوش.

    عدد" سه"ناگهان او را از جا پراند.

    - بابا، پس فردا با بچه های مدرسه می برنمون اردو. سه هزار تومن می دی؟

    بابا سرش را بلندنکرد.باصدایی آرام گفت:فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن

    هم به تو میدم.

    با وعده شیرین بابا خوابید.

    صبح زود، رفت کنارپنجره. پرده را کنار زد. باران ریزوتندی می بارید.قطره های باران برای

    رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند. بند دلش پاره شد:آخه توی این بارون که مسافر

    سوار موتور بابام نمی شه.

    اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار. یک قطره اشک از روی صورتش

    چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد "سه"رژه می رفتند



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:18 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 178

    زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن

    هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها

    همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب

    خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند و شبی همه سر و صدای

    خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند. پیرمرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از

    اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا

    می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است!

    از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شد.



    ادامه مطلب ...
    سه شنبه 19 اسفند 1393 :: 14:18 ::  نويسنده : یوسف فرهنگ ::  تعداد بازدید : 205

    یوسف فرهنگ

    هرگز به آدم ها نخند !!

    به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !


    به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !

    به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !

    به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

    به دستان پدرت...

    به جارو کردن مادرت...

    به راننده ی چاق اتوبوس...

    به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...

    به راننده ی آژانسی که چرت می زند...

    به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...

    به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...

    به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...

    به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...

    به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...

    به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...

    به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...

    به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...

    به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...

    نخند ...

    نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...

    که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:

    آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.

    آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...

    بار می برند...

    بی خوابی می کشند...

    کهنه می پوشند...

    جار می زنند...

    سرما و گرما را تحمل می کنند...

    و گاهی خجالت هم می کشند

    خیلی ساده ... نخند دوست من!!!

    هرگز به آدم ها نخند


    خدا به این جسارت تو نمی خندد ؛ اخم میکند.



    ادامه مطلب ...
    پیوندهای روزانه
    آمار
    • افراد آنلاین : 1
    • بازدید امروز : 75
    • بازدید دیروز : 21
    • بازدید این هفته : 76
    • بازدید این ماه : 213
    • بازدید امسال : 2897
    • بازدید کل : 12617
    • تعداد پست ها : 40
    • تعداد نظرات : 2
    یوسف فرهنگ

    iframe src="http://youseffarhang.chata.ir" frameborder=0 scrolling=no width="750px" height="470px">
     
     
    تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک| قدرت : ویستا بلاگ